سومین کتاب از مجموعه اشعارم با نام ” انتها، نقطه، بس است … “ در زمستان 1401 به چاپ رسید. البته در فرآیند گرفتن مجوز ارشاد کم و زیادهایی داشت:
- صفحه اول کتاب رو نوشته بودم «به نام خدای رنگینکمان» که گفتن باید حذف بشه و به جاش «بسم الله الرحمن الرحیم» نوشته بشه
- در صفحه 25 کتاب، شعری هس با عنوان «رنجنامه» که این شعر رو به یاد حسین، که بیعدالتیِ این سرزمین نصیبش شد و صبحگاه روز دوازدهم محرم (18 مرداد 1401) طنابِ دار جانش را گرفت، سروده بودم ولی در روند اخذ مجوز پرسیده شد که این حسین که گفتی کیه و اصلا نباید صحبت ازش میکردی که در آخر مجبور به حذف این پانویس شدم ولی یاد حسین همیشه در ذهن من ماندگار شده که در روز 18 مرداد 1401 (12 محرم همان سال) شاهد به دار آویخته شدنش در سن 22 سالگی بعد از 6 سال زندان بودم.
- در صفحه 47 کتاب، شعری هس با عنوان «یادِ خون» که این شعر تقدیم شده به تمام کسانی خون عزیزانشان به ناحق ریخته شده است، این پانویس هم موقع اخذ مجوز گفته شد که باید حذف بشه یا اینکه توضیح بدی منظورت چی بوده!
با مشورت با ناشر محترم کتاب (انتشارات رامان سخن) ، تصمیم بر این گرفته شده که موارد فوق حذف شوند تا کتاب به چاپ برسد. با اینکه مایل به این کار نبودم ولی با توجه به اینکه حرف اصلی در اشعار گفته شده بود با خود اندیشه کردم و گفتم: “اینانی که از این چند کلمه میترسند بگذار به حال خودشان باشند و ما حرفمان را زده باشیم، نام و یاد عزیزانمان همیشه در ذهن ما هست و خواهد بود و با گفتن و نگفتن مشتی جماعت جاهل و کر و کور از ثروت و قدرت، پاک نخواهد شد”
به نام خدای رنگینکمان و به یادِ کیانِ پیرفلک
دردها دارم به سینه، جانِ جانان غم مخور یوسفم در چاه آمد، ماهِ پنهان غم مخور کلبه احزانِ یعقوب این دو روز صبر باید صبر باید، جانِ جانان غم مخور در دلِ ما چند انسان غارِ نور صبحِ صَهبا میرسد، ای جان و جانان غم مخور روزگارِ وصل و فصلِ نقطههاست جملههامان سیر شد، ای جانِ جانان غم مخور سر به بالینِ خدا آرَم همی نکتهی آخر توکّل بایدت، جانی و جانان غم مخور کهف را یاران به سالان خواب بود خوابِ ما را کهف گردان، جانِ جانان غم مخور صورت زیبا به سیرت روشن است عاقبت یوسف بیاید، جانِ جانان غم مخور حفظ کن ما را خدایا در کویر گلستانِ کودکان آید به ما، ای جانِ جانان غم مخور نکته پنهانِ عنقا مثل روزِ روشن است صبرِ زیبا سهل کن، ای جانِ جانان غم مخور
شعر «بالین خدا» از کتاب مجموعه اشعار «انتها، نقطه، بس است …»
نوشته حبیب اله فاتح نوبندگانی
انتها، نقطه، بس است