به نام خدای رنگین‌کمان

به یادِ پسرِ سرزمینم ایران، کیان پیرفلک و به یاد تمام کودکان و عزیزانی که بی‌گناه خونشان ریخته شد

«27 آبان 1401»

کشتیِ نوح را کسی باور نداشت. هر کسی گذر می کرد طعنه ای می انداخت و می رفت. سال های سال کارِ نوح ساختن بود و ساختن. الوار الوار چوب جمع می کرد. کنار هم می گذاشت و به هم می بست. هر کس می‌دید می گفت او دیوانه شده است. اما او کشتی را برای آیندگان می ساخت. آیندگانی که در سیلاب جهل و دروغ می توانستند به کمک این کشتی خود را نجات دهند. نوح هم دلسرد می شد ولی خسته نمی شد. می ساخت و می ساخت !  

———-

کیان خدایِ رنگین کمان را داشت و به آن مطمئن بود. باور داشت کشتی‌ای که می سازد و به آب می اندازد غرق نخواهد شد. ساخت و ساخت و ساخت. به آب انداخت و شروع به حرکت کرد. کیانِ کوچک نیز سوار کشتی شد و رفت تا به ابتدای راه رنگین کمان رسید. خدایِ رنگین کمان آنجا منتظر ایستاده بود تا کیان برسد. تا کیان را دید او را به آغوش کشید و سراسر غرق بوسه‌اش کرد. کیان و خدایش سوار بر کشتی شدند و رفتند.

مدتی گذشت؛ کشتی برگشت اما فقط خدایِ رنگین کمان سوار بر آن بود.

خدایِ رنگین کمان گفت: کیان سلام رساند و کشتی را فرستاد برای کسانی که تصمیم گرفته‌اند که غرق نشوند.

———-

کشتی تمام و کمال ساخته شده بود، در زمینی خشک و بایر. نوح در کنار آن ایستاده بود. هر کسی پوزخندی می زد و می رفت.

اما ابرها بر آسمان قدم گذاشتند و باران باریدن گرفت. آب کشتی را در آغوش گرفت، نوح و یارانش سوار بر آن شدند. کسانِ دیگر برای اینکه خود را نجات دهند می دویدند تا بر بالای کوهی، تپه‌ای یا جایی برسند که آب آن ها را با خود نبرد. اما باران تمامی نداشت و بلندی‌ها را همه در بر گرفته بود.

———-

کشتی در ابتدای راه رنگین کمان لنگر انداخته بود. خدایِ رنگین کمان در کنار آن ایستاده بود. پیامِ کیان را برای هر کسی که رد می شد می خواند. خیلی ها باور نمی کردند و مسخره می کردند. خیلی ها نیز پیام را که می شنیدند، با خوشحالی می رفتند تا بار و توشه راه را بردارند و سوار بر کشتی شوند.

و در آن سوی رنگین کمان سیاهی و تاریکی بیشتر و بیشتر می شد و همهمه ها اوج می گرفت.

———-

نوح و کسانی که به کشتی‌ِ نجاتش باور داشتند به سلامت از سیلاب و طوفان نجات پیدا کردند. سخت بود اما مسیر پر از امواج را سپری کردند و به ساحلی آرام رسیدند. تازه برایشان اول راهِ دوباره ساختن بود. پس باز شروع کردند به ساختن و ساختن و ساختن.

نوح نهصد سال عمر را سپری کرد از برای ساختن این کشتی !

———-

همه کسانی که بر کشتیِ کیان سوار شوند از تاریکی و جهل و دروغ در امان‌ می مانند. چوب‌های این کشتی را کیان با خونِ خود به هم متصل کرده است. خدای رنگین کمان هم حافظ خون و کشتیِ کیان است.

کیانِ کوچک ما نُه سال عمر را سپری کرد از برای ساختن این کشتی !

به نام خدای رنگین‌کمان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول