همیشه سقوط به اختیار بود به جز همون یه دفعه که سقوط آزاد بود و من شدم تمامِ وجود یه دختربچه زیبا …
به نام پدرها
قاب عکس جادویی با لبخندهایی جاودان (روز پدر مبارک)
آش نخورده و دهن سوخته
فکر کردم خدا فراموشم کرده
پسر جان کفر نگو
به خودش قسم که همین طوریه
ای بابا، امان از دست تو …
جدال نیمکره راست و چپِ مغز در یک آزمون
راهرو ساختمان شمالی دانشکده مدیریت دانشگاه تهران، حدفاصل بین کلاس سوم و چهارم در حال قدم زدن می باشم. بیست دقیقه دیگر امتحان شروع می شود…
کشفِ حجاب
در مورخه چهارم دی ماه سال یکهزار و چهارصد به ساعت چهار و چهل و پنج دقیقه بعدازظهر یا همان عصر پیامکی به شرح زیر برای من آمد که …
کوهِ سرنوشت
یکی بود، یکی دیگه هم بود، یکی دیگه هم تازه بود
اینا هر سه تاشون بودن
خدا هم بود
یکی سلام می کرد
اون یکی جواب نمی داد
اون یکی سلام می کرد
این یکی جواب نمی داد …